ماهرترین درمانگران چه ویژگیهایی دارند؟

( کنفرانس دانشکدۀ پزشکی دانشگاه نیومکزیکو؛ پاتریشیا کاگلین قسمت دوم)
در مقالۀ قبلی بخشی از مطالب مطرح شده توسط دکتر پاتریشیا کاگلین در کنفرانس دانشکدۀ پزشکی دانشگاه نیومکزیکو را با شما در میان گذاشتیم. بخش دوم از این مجموعه مقالات را میتوانید در ادامه مشاهده کنید:
فهرست محتوا:
Toggleپژوهش دانکن و میلر: درمانگران زُبده در جلسات درمان خود چه میکنند؟
دانکن و میلر پژوهشی انجام دادهاند و در آن پژوهش گفتهاند که ۱۵ تا ۲۰ درصد از درمانگران هستند که واقعاً درمانگرانی زُبده هستند. این درمانگران نسبت به ۸۰ درصد دیگر از درمانگران، نتایج بهتر و پایدارتری از جلسات درمان خود میگیرند. بنابراین، ما باید این افراد را بررسی کنیم و ببینیم آنها در جلسات درمان خود چه میکنند؟ ویژگیهای این درمانگران زُبده چیست؟ به نظر میرسد برخی عواملی که موجب موفقیت این درمانگران در کار درمان شده، متغیرهای شخصیتی باشد.
این درمانگران مشتاق و علاقهمند هستند، در کنار بیمار حضور دارند درگیر کار درمانگری میشوند، خودِ واقعیشان را نشان میدهند، به راحتی میتوان با آنها ارتباط برقرار کرد، به خودشان اطمینان دارند و شجاع هستند. همچنین، آنها به رویکرد خاصی که برای درمان بیماران خود به کار میبرند بسیار علاقهمند هستند. آنها چه با رویکرد CBT و چه با رویکرد ISTDP بیماران خود را درمان کنند، در هر دو حالت واقعاً به رویکرد درمانی خود علاقهمند هستند و در عین حال، هنگامی که دارند آن رویکرد را به کار میبرند، انعطافپذیر هستند. آنها واقعاً میتوانند روش درمانی خود را متناسب با نیازها و تواناییهای خاصی که بیمارشان دارد تعدیل کنند.
به کم قانع نشوید!
ویژگی دیگر این درمانگران این است که آنها بسیار بلند همت هستند. آنها برای دست یافتن به نتایج فوقالعاده از جلسات درمان، سعی میکنند که هم خودشان و هم بیمارشان نهایت تلاش خود را به کار برند. بنابراین، آنها زمانی که تغییرات کوچکی در علائم بیمار مشاهده میکنند کار خود را متوقف نمیکنند. این درمانگران راضی به این نمیشوند که بیماری که شدیداً افسرده است در نتیجۀ جلسات درمان خود به افسردگی متوسط برسد. آنها واقعاً میخواهند ببینند که آیا ممکن است این افسردگی به طور کامل برطرف شود؟ آنها میخواهند بیمارانشان دوباره احساس سلامتی کنند. بنابراین، آنها خودشان و بیمارانشان را برای دست یافتن به چنین نتایجی از جلسات درمان برمیانگیزند.
یادگیری مادامالعمر
علاوه بر این، درمانگران زُبده گرایش به این دارند که در تمام طول زندگی خود یادگیرنده باشند. آنها واقعاً پذیرای بازخوردهایی هستند که در مورد کار خود دریافت میکنند. آنها خودشان از بیمارانشان درخواست میکنند که در مورد جلسۀ درمانی که با آنها داشتهاند بازخورد دهند.
به عنوان مثال، وقتی بیماری به این درمانگران میگوید که من دو ماه است که دارم به شما مراجعه میکنم اما هنوز هیچ اتفاقی نیافتاده است و حال من بهتر نشده است، آنها به جای اینکه در برابر این حرف بیمار به خودشان حالت تدافعی بگیرند، به بیمار میگویند: بیا ببینیم میتوانیم راه بهتری برای کمک کردن به تو پیدا کنیم. بنابراین، آنها پذیرای بازخوردهای بیمار هستند و انعطافپذیر اند.
مدیریت روابط متعارض
از دیگر مشخصات این درمانگران این است که آنها در مدیریت کردن روابط و به خصوص مدیریت کردن روابط و تعاملاتی که سرشار از تعارض هستند، مهارت بسیاری دارند. آنها به واکنشهای منفی و خصمانۀ بیمار به خوبی رسیدگی میکنند. پژوهشهای زیادی وجود دارند که نشان میدهند درمانگرانی که از این موضوع اجتناب میکنند یا تلاش میکنند تا به واکنشهای منفیای که بیمار نسبت به دیگران نشان میدهد رسیدگی کنند.
اما وقتی بیمار در اتاق درمان و در ارتباط با آنها واکنشهای منفی نشان میدهد به طور مستقیم و در قالب انتقال به این رفتار رسیدگی نمیکنند، باز هم از درمان نتایج منفی میگیرند و یا بیمارشان جلسات درمان را پیش از موعد ترک میکند. پس درمانگران زُبده به خودشان اطمینان دارند و شجاع هستند و مستقیماً به احساسات منفیای که بیمار دارد رسیدگی میکنند و به نظر میرسد که این ویژگی آنها باعث میشود که انقدر زیاد در کار درمان کارآمد باشند.
پژوهش وینبرگر: عوامل مشترک چندان هم مشترک نیستند!
پژوهش شگفتانگیزی انجام شده که نمیدانم چند نفر از شما با آن آشنا باشید. این پژوهش توسط وینبرگر انجام شده و در سال ۱۹۹۵ منتشر شده است. پژوهش وینبرگر نیز در مورد عوامل مشترکی است که موجب موفقیت درمانگران میشود. عنوان مقالۀ او این است: عوامل مشترک چندان هم مشترک نیستند! او یک پژوهش فراتحلیلی گسترده انجام داد و به پنج عاملی پی برد که به نظر میرسید در بین مدلهای درمانی مختلف، مشترک باشند و مسئول نتیجۀ درمان باشند.
یکی از این عواملی که همۀ ما آن را میشناسیم رابطۀ درمانی و پیمان درمانی است؛ اما او متوجه شد که این عامل در واقع فقط به اندازۀ ۱۱ درصد در تغییرات بیمار نقش داشته است. بنابراین، برقراری یک رابطۀ درمانی خوب عاملی ضروری اما ناکافی برای ایجاد تغییرات درمانیِ واقعی در بیمار است.
امید
عامل بعدی توانایی زنده کردن امید در دل بیمار است. بیماران ما در حالی به ما مراجعه میکنند که به شدت دلسرد شدهاند و روحیۀ خود را باختهاند. این مسئله را در بیماری که میخواهم امروز فیلم درمانش را به شما نشان دهم نیز مطمئناً مشاهده خواهید کرد. با چنین بیمارانی چطور کار میکنید تا مقداری امید واقعبینانه در این مورد در دلشان زنده کنید که میتوانید با یکدیگر کار کنید تا تغییری ایجاد کنید؟
مواجهه و اسناد به خود
مؤثرترین عامل که مسئول بیش از ۴۰ درصد از تغییراتی است که در بیماران اتفاق میافتد این است که به بیماران کمک کنیم تا با آنچه از آن اجتناب می کنند مواجه شوند. این مواجهه در نهایت منجر به افزایش احساس تسلط و شایستگی در بیمار میشود که چهارمین عامل از عوامل مشترک مؤثر در نتیجۀ درمان است. همچنین، هر چقدر که بیمار موفقیتهای حاصل از درمان را به تلاشهای خود نسبت دهد، حالش بهتر میشود و این پنجمین عامل مشترک است.
غفلت مشترک
وقتی وینبرگر به دادههای به دست آمده از پژوهش خود نگاه کرد متوجه شد که بیشتر مدلهای درمانی فقط بر روی یک یا دو عامل از این پنج عامل تمرکز میکنند و بسیاری از درمانگران حوزۀ انسانگرایی یا حتی روانپویشی در واقع فقط دارند روی عامل برقراری رابطۀ درمانی خوب تمرکز میکنند؛ اما ما حالا متوجه شدیم که این کافی نیست. بنابراین، وینبرگر گفت که این غفلت مشترک و همگانی از برخی از این عوامل مؤثر در درمان است که میتواند باعث به دست آمدن این یافته شده باشد که هیچ تفاوتی بین درمانهای مختلف وجود ندارد.
برای مطالعۀ ادامۀ این مطلب، منتظر مقالات بعدی باشید
دیدگاهتان را بنویسید