تحلیل انیمیشن افسون از نگاه روانشناسی
همه ی ما در زندگی در شرایط آسیب پذیری قرار گرفته ایم. شرایطی که به عنوان شکست در نظر گرفته ایم و ناامیدانه نور امیدی را جستجو کرده ایم. حال چه می شود اگر در این شرایط صاحب یک افسون و یک قدرت افسانه ای شویم؟ افسونی که ما را شکست ناپذیر و کامل کند و از تمام مشکلات نجات دهد. این روایت، داستانِ انیمیشن افسون است. داستانی که به ظاهر خیالی است اما برای بسیاری از ما در جریان است. در ادامه این محتوای جذاب از کلینیک روانشناسی آگاه، به بررسی روانشناختی انیمیشن افسون میپردازیم.
فهرست محتوا:
Toggleایده آل گرایی در انیمیشن افسون
در انیمیشن افسون ، خانه ای را می بینیم که به نوعی محوریت داستان است. این خانه از اجزا و افرادی تشکیل شده است که هر کدام یک قدرت افسانه ای خارق العاده دارند. به طور کلی، کامل و بی نقص بودن چیزی است که در این خانه مرکزیت دارد.
ما هم به عنوان انسان در بسیاری اوقات دوست داریم کامل باشیم؛ قدرتمندترین، ثروتمندترین، زیباترین، باهوش ترین و خلاق ترین باشیم. شاید به این دلیل که زندگی را مسابقه در نظر می گیریم و برای موفقیت و پیشی گرفتن از سایرین، به این «ترین ها» نیاز داریم. و شاید به این دلیل که می دانیم چقدر آسیب پذیریم و می خواهیم ایده آل گرایی مان مثل یک قدرت افسانه ای، از مشکلات نجاتمان دهد.
انیمیشن افسون، ایده ی تلاش برای کامل بودن و ایده آل گرایی را نقد می کند. در داستان فیلم، به وضوح می بینیم که خانواده ای که تلاش می کند کامل و بی نقص باشد، چگونه در نهایت به سمت ویرانی پیش می رود.
ویرانی خانه و خانواده از کجا شروع می شود؟
در انیمیشن افسون مادربزرگ که مدیر خانه است، به شدت در تلاش است که همه چیز خوب به نظر برسد. او مخصوصا می خواهد ظاهر خانواده و خانه در نظر دیگران خوب به نظر برسد. همانطور که بسیاری از ما چنین می کنیم. ما می خواهیم در نظر خودمان و دیگران کامل باشیم. اما به چه قیمتی؟ مادربزرگ هم مثل بسیاری از ما گمان می کند با سرپوش گذاشتن روی اتفاقات بد خانه می تواند این بی نقص بودن افسانه ای را برای همیشه حفظ کند. غافل از اینکه این ندیدن ها، شروع ویرانی است.
پرهیز از مسائل منفی در انیمیشن افسون
همه ی ما شنیده ایم که باید چیزهای منفی در زندگی را نادیده بگیریم مثل افکار و احساسات منفی. در انیمیشن افسون ، شخصیتی وجود دارد که از زمانی به بعد ناپدید شده یا بهتر بگوییم، نادیده گرفته شده است. دایی برونو هم مثل بقیه ی اعضای خانواده، یک قدرت جادویی دارد اما قدرتش به مذاق خانواده خوش نمی آید. او هر چیزی را پیش بینی می کند: چه اتفاقات خوب و چه اتفاقات بد. خانواده اینطور در نظر دارد که پیش بینی برونو عامل اتفاق های بد است و بنابراین او را پس می زند. از جایی به بعد، برونو تصمیم می گیرد ناپدید شود. حتی صحبت کردن در مورد او هم در خانواده، ممنوع است. برونو به شدیدترین شکل در خانواده سرکوب شده است.
برونو نماد بخشی از ذهن است که به بهانه ی منفی بودن و دردسرساز بودن سرکوب می کنیم. همه ی ما، وقتی توان دیدن احساسات و جنبه های منفی خودمان را نداریم، آن را نادیده می گیریم، بدون اینکه بدانیم این سرکوبی نه تنها فایده ای ندارد بلکه مشکلات را زیادتر می کند. ما با این سرکوبی فقط خودمان را از بخش مهمی از آگاهیمان محروم می کنیم و طبیعی است که بدون آگاهی، نمی توانیم تصمیمات درستی بگیریم. در انیمیشن افسون هم، اگر به برونو مجال داده شود (چنانچه میرابل این فرصت را به او می دهد) می تواند به بهبودی اوضاع کمک کند (سکانس ترمیم ترک های خانه با تلاش میرابل را به یاد بیاورید). اما مادربزرگ، تصمیم گرفته است که برونو را به شدیدترین شکل سرکوب کند و در نتیجه ی همین سرکوب شدید است که در نهایت خانه ویران می شود.
ویرانی ناگهانی در افسون
ویرانی خانه در انیمیشن افسون ، ناگهانی نیست. خانه از قبل هشدار می دهد که یک جای کار می لنگد اما گوش شنوایی برای این هشدارها وجود ندارد. خانواده تصمیم می گیرد کامل و بی نقص باشد و نمی داند که بهای این ایده آل گرایی، ویرانی است.
برای بسیاری از ما هم مشکلات درونی وجود دارند اما ما به آنها بی توجهی می کنیم تا زمانی که به یکباره فرو بریزیم و دیگر نتوانیم به تنهایی از پس مشکلاتمان بربیاییم.
چرا معمولی بودن بهتر از ایده آل گرایی است؟ در انیمیشن افسون
در انیمیشن افسون تنها کسی که در خانواده یک دختر معمولی است میرابل است. با این حال او در مقایسه با دیگران سرزنده تر به نظر می رسد. او در طول فیلم مهربان است، می ترسد، نگران است، حسادت می کند و تمام ویژگی های یک انسان معمولی را دارد. اما دیگران و از جمله خواهران او، افرادی هستند که یک ویژگی تماماً مثبت دارند. آنها هرگز به اندازه ی میرابل جذاب نیستند و از همه مهم تر به اندازه ی او کارایی ندارند. به یاد بیاورید که این میرابل است که بیش از همه به فکر خانواده است و در نهایت خانه را نجات می دهد.
در زندگی هم هر چه احساسات و جنبه های انسانی خودمان را بهتر در نظر بگیریم، چه مثبت و چه منفی، بهتر می توانیم با مسائل مقابله کنیم. این برخلاف باور عموم است که فکر می کنند با نادیده گرفتن احساسات و جنبه های منفی خودشان می توانند زندگی بهتری داشته باشند. اگر این جنبه های منفی را نادیده بگیریم در بهترین حالت شبیه خواهران میرابل خواهیم بود: بی نقص و در عین حال ناراضی و ناکارآمد.
حرکت از ایده آل گرایی به سمت سلامت در سکانسی از افسون
در سکانسی از انیمیشن افسون ، میرابل تصمیم دارد خواهرش ایزابل را در آغوش بکشد. این در آغوش کشیدن به معنی کمک کردن به ایزابل است که بتواند جنبه های دیگری از خودش را ببیند. در این ارتباط، ایزابل ناگهان با بخش های تازه ای از خودش رو به رو می شود. این بخش ها مثل همیشه بی نقص نیستند، اما در مجموع به زیبایی مجموعه ی گل او کمک می کنند. در واقع ایزابل، زیبایی و کامل بودن را بازتعریف می کند. در این تعریف جدید کاکتوس ها و گیاهان گوشتخوار هم مثل گل های رز زیبا و کارآمد هستند. « گل شبدر چه کم از لاله ی قرمز دارد؟!»
مسیری که ایزابل طی می کند، مسیر حرکت انسان از ایده آل گرایی ناسازگارانه، به سمت نوعی از کامل بودن است که در آن انسان بتواند نقص ها و جنبه های منفی اش را هم ببیند.
نشانه ها به عنوان راهی برای آگاهی
یک موضوع تکرار شونده در انیمیشن افسون، سرکوب نشانه های بد در خانواده است. در نظر بگیرید که تب دارید. آیا سعی می کنید تب را به هر روشی که شده فروبنشانید یا به دنبال علت تب می گردید و آن را درمان می کنید؟ خانواده ی مادریگال هر چیزی که نشانه ی مشکل باشد را سرکوب می کند. آنها بعد از رفع نشانه، بدون اینکه به دنبال ریشه ی مشکل باشند، از آن عبور می کنند. مثلا به جای اینکه به دنبال دیدن ترک های خانه باشند، سعی می کنند فراموشش کنند و از همه بدتر میرابل را که ترک ها را می بیند، سرکوب می کنند.
آیا ساکت کردن میرابل تأثیری در جلوگیری از ویران شدن خانه دارد؟ خانواده گمان می کند علت اصلی ویرانی خانه میرابل است، در حالی که او فقط یک نشانه است و بهتر است به جای ساکت کردنش، مشکل اصلی ریشه یابی شود.
بسیاری از ما هم وقتی به مشکلی بر می خوریم به دنبال رفع نشانه ها هستیم، بدون اینکه ریشه ی مشکل برایمان مهم باشد. مثلا اگر فرزند بدقلقی داریم، می خواهیم سریعاً او را به یک بچه ی حرف گوش کن تبدیل کنیم، بدون اینکه ریشه ی بدقلقی او را در سیستم خانواده جستجو کنیم. در این مثال، بدرفتاری کودک فقط یک نشانه است که خبر از مشکلی ریشه ای تر در سیستم خانواده می دهد. اما ما برای اینکه باور نکنیم خانه مان از پای بست ویران است، تنها به دنبال رفع نشانه ها هستیم.
همچنین بخوانید: تحلیل روانشناختی سریال صحنه هایی از یک ازدواج
معجزه ی معمولی بودن در انیمیشن افسون
خانه ی مادریگال ها هم از پای بست ویران است چرا که روی شالوده ی ایده آل گرایی بنا شده است. خانه در نهایت فرو می ریزد. قدرت افسون از بین رفته است و خانواده به یک خانواده ی معمولی تبدیل شده است. اینجاست که ارزش و هدف مادربزرگ، از ایده آل گرایی به سمت سلامت تغییر می کند. خانواده می خواهد خانه ای داشته باشد که فقط زندگی کند نه اینکه کارهای خارق العاده انجام دهد.
این هدفِ «فقط زندگی کردن با همه ی ابعاد معمولی اش» باعث می شود از افراد معمولی برای ساخت خانه شان کمک بگیرند. یک خانه ی معمولی ساخته می شود و با کمال تعجب قدرت های جادویی بر می گردند. اما این بار این قدرت ها یک معجزه ی خارق العاده نیست که از بیرون به خانواده داده باشند، بلکه معجزه ای است که از درون خانواده می آید: معجزه ی معمولی بودن.
دیدگاهتان را بنویسید