شخصیت خودآزار یا مازوخیست در روانشناسی
«شخصیت خودآزار» چیزی است که رواندرمانگرم از آن حرف میزند. او معتقد است من خودم را در موقعیتهایی قرار میدهم که نتیجه آن شکست است. او میگوید من به روشهای آشکار و پنهان به خودم آسیب میزنم.
من فکر میکنم نیازهای دیگران همیشه مهمتر از نیازهای من است؛ حتی اگر این نیازها برای من ضروری باشد. شبی را به یاد میآورم که امتحان مهمی داشتم اما تا صبح بیدار ماندم و تکالیف دوستم را انجام دادم. من زمانی آدم باارزشی هستم که به دیگران کمک کنم.
چه اهمیتی دارد که دیگران قدردان محبتها و کمکهای من نباشند. گاهی اوقات اطرافیانم عصبانی میشوند و میگویند که به من نیازی ندارند. من ناراحت میشوم اما باز زمانیکه به من نیاز داشته باشند، حاضر و آماده هستم. زندگی هیچوقت با من عادلانه رفتار نکرده است. دنیا جای بدی است. دیگران بلاخره روزی مرا رها میکنند؛ اما من آن کسی هستم که همیشه دیگران را با تمام بدیهایی که در حقم کردند دوست داشتهام.
«نه» گفتن تقریباً برای من غیرممکن است. حتی اگر نیاز ضروری خودم را نادیده بگیرم، نمیتوانم “نه” بگویم. حفظ رابطه از مهمترین نیازهایم است. رابطهام را با نه گفتن از بین نمیبرم. دوستانم به من میگویند فراتر از آنچه که باید فداکاری میکنم؛ اما من احساس میکنم هیچ انتخاب دیگری ندارم و نمیتوانم برای کسی کاری نکنم.
دریافت مشاوره فردی از کلینیک روانشناسی آگاه
فهرست محتوا:
Toggleشخصیت خودآزار
انتقاد از خود، حمله به خود، از خودگذشتگی بیمارگون، غوطهور شدن در بدبختی و در برخی موارد، تسلیم شدن در برابر اعمال جسمی سادیستی تنها مواردی کوچکی از آسیبهایی است که فرد دچار شخصیت خودآزار به خود میزند. فرد خودآزار، دائما خود را نادیده میگیرد. «غفلت از خود» تا حدی است که سلامت و ایمنی فرد را تهدید میکند و به عبارت دیگر، شخصیت خودآزار «نیازهای ضروری خود» را نادیده میگیرد. این افراد معمولاً مورد سوءاستفاده دیگران قرار میگیرند. با این حال برای آنها حفظ روابط، چه صمیمی و چه غیرصمیمی، یک مسئلهی بسیار جدی است.
خودآزاری و غفلت از خود دو روش بسیار مشابه برای آسیب رساندن به خود هستند و اغلب به عنوان راهی برای مقابله با احساسات بسیار دشوار، خاطرات دردناک یا موقعیتها و تجربیات طاقت فرسا رخ میدهند.
“من چقدر احمق هستم. متاسفم، همه چیز تقصیر من بود”
انتقاد از خود و محکوم کردن خود مشکل اصلی شخصیت خودآزار است. این مسئله بهراحتی از بین نخواهد رفت؛ زیرا در پشت آن، محکومیت بزرگتری نسبت به دیگران وجود دارد. به شخصیت مازوخیستیک «شخصیت خودشکستدهنده» نیز میگویند. برخی از این افراد ناخواسته درگیر شکستهای مکرر در روابط کاری و عشقی میشوند و از این طریق به شکل ناهشیار احساس گناه و نیاز به تنبیه خود را ارضا میکنند.
شخصیت خودآزار و احساس گناه
احساس اصلی فرد خودآزار “احساس گناه” است. فرد دارای شخصیت مازوخیستیک اغلب در روابطی باقی میماند که «بهطور آشکار مخرب» هستند. فرد مازوخیست در یک رابطه آزاردهندهی عاطفی، رفتاری مطیعانه دارد. اما تسلیم بودن یک مکانیسم دفاعی است.
فرد خودآزار از طریق مطیع بودن، احساس گناهی که در اصل مال خود اوست را به طرف مقابل القا میکند: «ببین چقدر بدبختم! لطفاً عشق بورز!» «ببین با من چیکار کردی؟حالا دوستم داشته باش!»
افراد مازوخیست معمولاً در ابراز خشم در روابط مشکل دارند. در نهایت خشم آنها باعث میشود که رابطه ناگهانی و به طور کامل قطع شود.
همچنین بخوانید: فرد حساس کیست؟ نشانه های شخصیت حساس
رد پای مازوخیسم در دوران کودکی
ریشههای ساختار شخصیت خودآزار از “نبرد اراده” بین کودک در حال رشد و والدینی است که بیش از حد کودک را کنترل میکنند. والدین برای حفظ کنترل دست به هر کاری میزنند، کنترل آنها روی کودک به هر قیمتی باید اتفاق بیفتد. از نظر آنها کودک باید در هر زمان و مکانی از آنها اطاعت کند.
کودک جایی برای بیان نظرات و نیازهای خود پیدا نمیکند. دوست داشته شدن کودک مشروط به خوب بودن در هر شرایطی است. گاهی اوقات والدین برای اینکه کودک قوانین نانوشته آنها را رعایت کند، کودک را مورد آزار، تنبیه و تحقیر قرار میدهند. کودک را تهدید میکنند که اگر کار اشتباهی انجام دهد او را ترک میکنند.
کودک آرزو دارد به تحقیرها و تهدیدهای والدین خود پاسخ دهد، اما قدرت انجام این کار را ندارد. کودک خشم خود را غیر فعال میکند تا آسیبی به رابطه با والدین نرسد. رفتار انتقادی والدین میتواند تبدیل به یک منتقد درونی قلدر شود.
کودک یاد میگیرد که از خود متنفر باشد و خود را دوستنداشتنی و بیارزش بداند. او در دوران کودکی تمام تلاش خود را میکند که به مادرش نزدیک شود؛ اما هر بار ناامید میشود.
“خودآزاری تنها راهحل کودک برای غلبه بر ناامید شدن از دریافت عشق بی قید و شرط پدر و مادر است.”
افرد دارای شخصیت خودآزار به شکل ناهشیار واکنشهای خشم، تحقیر و طرد را در دیگران تحریک میکند. این چرخه آنقدر تکرار میشود تا احساس کند در «منطقهای آشنا» است: کودکی تحقیر شده، شکستخورده، ویرانشده و آسیبدیده.
همچنین بخوانید: اختلال تبدیلی چیست؟
خودآزاری و از خودگذشتگی افراطی
فرد دارای شخصیت خودآزار گرایش زیادی به ایثار و کمک به دیگران دارد. از آنجایی که ازخودگذشتگی مستلزم نادیده گرفتن لذتهای مادی و جسمی است، وسوسهانگیز است آن را با مازوخیسم یکی بدانیم. مازوخیسم می تواند باعث از خودگذشتگی افراطی شود. از خودگذشتگی افراطی خودآزاری هر دو شامل نوعی محرومیت و نادیده گرفتن خود هستند. از خودگذشتگی افراطی و خودآزاری منعکسکنندهی اطاعت از سوپرایگوی سختگیر هستند. گاهی اوقات از خودگذشتگی شکل افراطی و وسواسگونه به خود میگیرد. به طوریکه فوریت و شدت و تکرار پیدا میکند.
فروید میگوید که از خودگذشتگی افراطی از جدایی جلوگیری میکند. در از خودگذشتگی افراطی فرد بیش از حد به تایید دیگران وابسته است و نیاز به یک رابطهی بیرونی دارد تا انسجام روانی خود را حفظ کند.
شخصیت خودآزار خشم ناهشیار زیادی را نسبت به دیگری احساس میکند اما نمیتواند آن را به شکل هشیار تجربه کند. در نتیجه آن خشم را به خودش برمیگرداند. اما همهی ازخودگذشتگیها از مازوخیسم سرچشمه نمیگیرند. پدری را تصور کنید که فرصت شغلی در شهر دیگری را رها میکند تا در کنار فرزندانش باشد و آنها مضطرب و دلتنگ نشوند. این نمونهای از «از خودگذشتگی سالم» است. مادری را تصور کنید که اگرچه غذای کافی برای همه وجود دارد از خوردن غذا خودداری میکند و گرسنه میماند. در رفتار فرد دارای شخصیت خودآزار، هیچ عنصری از از خودگذشتگی وجود ندارد.
احساس ارزشمندی گمشده
در بیشتر مواقع از خودگذشتگیهای ما در واقع ابزاری برای تنبیه خود است. معمولا ما به شکل ناهشیار و به طور افراطی از خودگذشتگی میکنیم تا مهر تاییدی به دوستنداشتنی و بیارزش بودنمان زده باشیم. برای ما سخت است که بدانیم بخشی از فداکاریهای ما برای دیگران در واقع آزار دادن خودمان بوده است. برای فهمیدن دلیل این خودآزاریها به یک متخصص نیاز داریم. کسی که به ما کمک کند تا بار دیگر خود را باارزش و دوستداشتنی ببینیم. برای اینکه بتوانیم دیگران را دوست بداریم ابتدا باید خود را لایق عشق دیگران بدانیم.
درباره حدیث نیک اندیش
من حدیث نیک اندیش هستم. دانشآموخته انستیتو روانپزشکی تهران؛ و کارشناسی در دانشگاه سمنان، رشته روانشناسی بالینی تحصیل کردهام. همیشه به دنبال دیدی گسترده برای تبیین اختلالات روانی بودم؛ در نتیجه برای ادامه تحصیل در دوره کارشناسی ارشد، روانشناسی سلامت بهترین گزینه بود تا بار دیگر اختلالات روانی را از دیدگاه جسم و بدن بررسی کنم. در کنار روانشناسی سلامت، به رویکردهای درمانی پویشی و تحلیلی علاقهمندم. زمینههای مطالعات من بیشتر در زمینه رویکردهای پویشی مخصوصا رواندرمانی پویشی کوتاه مدت فشرده (ISTDP) است. نوشتن از مسائل روانشناختی و بازگویی آنها به زبان ساده برایم اهمیت زیادی دارد؛ معتقدم هرچقدر عموم مردم در این باره بیشتر بدانند بیشتر میتوانند در روابط و زندگی روزمره سالمتر رفتار کنند. حتی اگر نوشتههایم تغییری ایجاد نکند میتواند تلنگری باشد برای کسانی که به دنبال آگاه شدن از زندگی درونیشان هستند.
نوشتههای بیشتر از حدیث نیک اندیش
دیدگاهتان را بنویسید