دونالد وینیکات، نظریه و زندگینامه وینیکات
دونالد وینیکات در یکی از روزهای مارس ۱۹۲۴ بود که تصمیم گرفت برای تحلیل به دفتر جیمز استریچی برود. همان روزهایی که کارش را تازه در زمینهی پزشکی کودکان شروع کرده بود و در ابتدا، به بیماران معدود مستمندش پول میپرداخت تا برای رفت و آمد به مطب او هزینه کنند.
مسیر درمانی دونالد وینیکات با جیمز استریچی ده سال به طول انجامید و او فرصت کرد در طی این ده سال، از پزشک تازهکار کودکان بدل به درمانگری با رویکرد روانکاوانه شود. مسیری که طبق گفتهی خودش به خاطر مشکلات شخصیاش آغازش کرد. مشکلات زوجی وینیکات به دلیل مشکلات ناباروری و البته زندگی در کنار همسر آسیبپذیرش (که بیماریهای روانپزشکی مختلفی داشت) وینیکات را برآن داشت به ارنست جونز روانکاو رو بیاورد؛ چراکه در دوران دانشجوییاش آثاری از فروید خوانده بود و به لحاظ حرفهای به او و پیروانش علاقه داشت. ارنست جونز بیماری وینیکات را فهمیده بود، وینیکات را امیدوار کرده بود و فرستاده بود پیش جیمز استریچی. کسی که مستقیما با فروید تحلیل شده بود.
درمان وینیکات با جیمز استریچی به او کمک کرد مشکلات زندگیاش را هضم کند و حتی موقعی که در سال ۱۹۲۵ مادر بیمارش را از دست داد، در برابر این فقدان تاب بیاورد.
او در ابتدای مسیر کار پزشکیاش، بیمارانی را انتخاب میکرد که به شرححالشان علاقه داشت و مایل بود وقت بیشتری با آنها بگذراند و جنبههای روانشناختی بیماری را بهتر بفهمد. وینیکات کمکم توانست برقراری ارتباطی نزدیک با بیماران را جایگزین داروهای تسلیبخش موقت کند. درمان وینیکات با استریچی اگرچه بینقص نبود، اما کمکش کرد مسیرهای تازهای در زندگیاش آغاز کند، از جمله اینکه با ملانی کلاین آشنا شد. دونالد وینیکات آنچه در تحلیلش یاد میگرفت در ارتباط با مسائل کودکانی که بیمارش بودند به کار میبست و همین مسیر او را به رابطهای متلاطم و طوفانی با کلاین کشاند.
فهرست محتوا:
Toggleآشنایی با ملانی کلاین و تاثیر آن روی وینیکات
مشاهدات ملانی کلاین از تظاهرات زندگی کودکان، دونالد وینیکات را به وجد آورد و الهامبخش مطالعات دیگر او شد. وینیکات که در سال ۱۹۳۴ فارغالتحصیل دوره آموزش روانکاوی بزرگسال شده بود و ۱۹۳۵ پروانه روانکاوی کودکان را دریافت کرد. از سال ۱۹۳۵ تا ۱۹۴۱ تحت نظارت کلاین فعالیت کرد و توانست نظریه روانکاوی را در ارتباط با کودکان به کار بندد.
نظریهی روانکاوی فروید بیشتر بر عقدهی ادیپ یعنی سنین حدود ۴ تا ۵ سال تمرکز دارد اما کلاین بود که با بیان اینکه عقدهی ادیپ در سال اول زندگی خودش را نشان میدهد، موجب بازبینی عمیقی در نظریات فروید شد. دونالد وینیکات حالا با کمک آنچه از کلاین میآموخت، میتوانست شناخت گستردهتری از نخستین ترسها و نگرانیهای نوزاد انسان به دست بیاورد و در ارتباط با بیمارانش (که غالبا زیر ۴ یا ۵ سال سن داشتند) به کار بگیرد. نظریهی کلاین بر رابطه نوزاد و سینهی مادر متمرکز بود و وینیکات با کمک آن توانست اضطرابهایی پیشادیپی را تبیین کند. اضطرابهایی همچون افتادن از آغوش مادر شیرده، سقوطی بیپایان در مغاکی آشوبناک، فروپاشی ذهنی و هراس از مرگ.
کلاین بر اساس مشاهدات تجربی دقیقش در مسیر درمان، ریشهی آشفتگیهای روانی را در ماههای ابتدایی زندگی میدید و همین موضوع بود که وینیکات را به سمت بررسی ارتباط مادر و کودک هدایت کرد. وینیکات معتقد بود تموجات احساسی مادر و ظرائف تماس جسمی او با نوزادش دنیای درونی نوزاد را متاثر میکند.
همینروزها بود که همسر وینیکات نشانههای روانپریشی پیدا کرده بود و وینیکات دوست داشت تحت تحلیل کلاین قرار بگیرد، اما کلاین درخواست او را رد کرد چراکه پسرش را برای تحلیل به مطب وینیکات میفرستاد. کلاین او را پیش ژان ریویر فرستاد که تجربهی تحلیلی چندان خوبی از آب درنیامد.
دونالد وینیکات شدن
طبق زندگینامه وینیکات چیزی که در آن سالها توجه وینیکات را جلب میکرد، تاثیر دنیای بیرونی و محیط خانواده بر تسهیل، بازداری یا وقفه در رشد ذهنی کودک بود. او قصد داشت کتابی در این مورد بنویسد اما نوشتن چنین کتابی در فضای کلاینی آن روزگار، روانکاوان کلاینی را خوش نمیآمد. کلاین تمرکزش را بر دنیای درونی کودکان و فانتزیهای ناهشیار آنها گذاشته بود. توجه به محیط در کنار دنیای درونی چندان پذیرفته نبود. رابطهی وینیکات و کلاینیها آنقدر آشفته شد که او تصمیم گرفت از انجمن روانکاوی بریتانیا کناره بگیرد و تمرکزش را بر اندیشههای مستقلش بگذارد.
ناتوانی وینیکات در پدر شدن و مشکلاتی که در ارتباط با مادر و همسر اولش داشت و البته عشق فراوانی که بین وینیکات و همسر دومش جاری بود، در کنار سالهای دراز تحلیل و آموزش او را به کارآزمودگی و خلاقیت بالایی رسانید و باعث شد او برنامههای رادیویی زیادی برای مادران دربارهی محیط مساعد برای مراقبت از کودکان داشته باشد، آثار خلاقهی زیادی چه در زمینهی روانکاوی و چه در زمینهی پزشکی کودکان بنویسد. همچنین در سالهای بمباران لندن در کنار کودکانی باشد که مجبورند شهرشان را تخلیه کنند و از محیط سابقشان جدا شوند.
دونالد وینیکات حتی گاهی بعضی از کودکان بسیار آشفته مقیم در اقامتگاهها را در محیط خانهی خودش نگهداری میکرد و اشتغالش به درمان آنهایی که نشانههای اسکیزوفرنیا یا رفتارهای مجرمانه داشتند آنقدر بود که متوجه حملات هوایی نمیشد؛ زیرا به قول خودش مشغول تحلیل بیمارانی بود که در بیخبری دهشتناکشان عالم و آدم را به چیزی نمیگرفتند.
مفاهیم نظریه وینیکات تحت تاثیر فروید و کلاین هستند و دیدگاههای بدیع او میتواند چشماندازی تازه به علاقهمندان روانکاوی بدهد. از جمله مفهوم «مادر رضایتبخش» یا «مادر به اندازه کافی خوب».
مادر رضایتبخش در نظریه وینیکات
وینیکات معتقد است مادر باید بتواند خود را با اطوار نوزاد همراه کند تا به نیازهای متغیر او پاسخ بدهد. مادر باید نخستین ماههای زندگی سعی کند خودش را متغیر و با کودک خود سازگار کند تا توهم قدرت مطلق را در او ارضا کند. در این فرایند، نوزاد احساس خواهد کرد که مادر تحت کنترل جادویی او قرار دارد و با ارادهی او رفتار میکند. بر اساس نظریه وینیکات در فرایند ارضای مطلق، کمکم میزان وابستگی نوزاد کمتر میشود و دیگر ظرفیت کافی برای مواجهه با واقعیتهای جهان را دارد. نوزاد کمکم میتواند توهم قدرت مطلق و خلاقیت و اختیار نامحدود را رها کند و با واقعیت ارتباط بگیرد.
فرایند گذار به نوزاد کمک خواهد کرد که «جز-من» را کشف کند و «من» را تثبیت. در نظریه وینیکات تفکیک بین این دو و شکلگیری ارتباط حقیقی با موضوع زمانی اتفاق میافتد که نوزاد بتواند ابتدا چنین ارضایی را در ارتباط با مادر رضایتبخش تجربه کند و همچنین از تعدیهای محیط بیرون در امان بماند.
تبیین سایکوز در نظریه وینیکات
وینیکات همچنین سایکوز را با همین نگاه تبیین میکند: ناکامی یا محرومیت محیطی اولیه وقتی محیط نتوانسته به شکل رضایتبخشی با نیازهای نوزاد هماهنگ شود. مفاهیم دیگر نظریهی او از جمله «شکلگیری خود، خود حقیقی و خود کاذب، موضوعِ گذاری و ارتباطیابی موضوعی» نیز مفاهیمی تاملبرانگیزاند و در تبیین بیماریهای روانی و همچنین روانکاو کیست و رابطه روانکاو و بیمار چگونه باید باشد از نظریه وینیکات به کار میآیند.
مشاهده و شرکت در دوره روانشناسی کلینیک آگاه دکتر سرافراز
منابع:
- د. و. وینیکات، در قاب زندگینامه؛ نوشته برت کار؛ انتشارات بینش نو
- درآمدی بر روابط موضوعی و روانشناسی خود؛ نوشته مایکل سنت کلر؛ نشر نی
درباره سجاد طحان پور
من سجاد طحانپور، دانشجوی مقطع کارشناسی ارشد روانشناسی بالینی در دانشگاه علم و هنر هستم. تحصیلات کارشناسیام را در رشتهی روانشناسی و در دانشگاه اصفهان گذراندهام و از سال 1400 به عنوان نویسندهی بلاگ و از سال 1401 به عنوان مدیر محتوایی با کلینیک آگاه همکاری کردهام. سال 1398 با رویکرد روانپویشی فشرده و کوتاهمدت آشنا شدم و در دورههای آموزشی مرتبط با آن شرکت کردم؛ همچنین درمان فردیام را با این رویکرد آغاز کردم. در ادامهی مسیر آموزشم، با درمان مبتنی بر ذهنیسازی و دلبستگی آشنا شدم و از سال 1400 دورههای آموزشی مربوط به آن را با دکتر سعید قنبری گذراندم. مطالعات من در زمینهی روانکاوی، نوروساینس، روانشناسی اجتماعی و تحولی با هدف آشنایی بیشتر با رویکردهای روانتحلیلی و روانپویشی بوده و هماکنون ضمن دریافت درمان تحلیلی و گذراندن دورههای آموزشی مربوط با آن، به عنوان درمانگر تحت نظارت سوپروایزر کارم را آغاز کردهام. انتقال دانش روانشناختی به عموم مردم با سطح دسترسی متفاوت به خدمات روانشناختی از اهداف من بوده و همواره سعی کردهام از طریق برگزاری جلسات آموزشی، نوشتن بلاگپست و دیگر فرمهای محتوایی دانشم را به اشتراک بگذارم. برگزاری جلسات کتابخوانی، جلسات آموزش گروهی با محوریت دلبستگی و روابط عاطفی و مهارتهای ارتباطی، رویدادهای روانشناسی با محوریت دلبستگی و تحلیل فیلم از دیگر اقدامات من در این راستا بوده است. در کنار روانشناسی، ادبیات و سینما از علایق من است و تجربههایم در زمینهی داستاننویسی و ویراستاری برای انتقال محتوا به کمکم آمده که حاصل آن را میتوانید در بلاگپستها بخوانید. از خواندن نظرات شما پیرامون بلاگپستها خوشحال میشوم و به آنها پاسخ خواهم داد.
نوشتههای بیشتر از سجاد طحان پور
دیدگاهتان را بنویسید